وارتانلغتنامه دهخداوارتان . (اِخ ) از مامی گونیان ارمنستان است الیزه وارتابد مورخ ارمنی در شمار سپاهیان وی بوده است و وقایع جنگهای او را با ایرانیان یادداشت کرده و در کتابی به نام
وارتانلغتنامه دهخداوارتان . (اِخ ) یکی از جاثلیقان (کاتولیک های ) ارمنی که دوقوزخاتون زوجه هلاکوخان وی را به مشیری خویش برگزیده بود. هلاکوخان بر اثر نفوذ زوجه و امرای خود به تقویت
وارتانلغتنامه دهخداوارتان . (اِخ ) بردان . پسر بلاش اول پادشاه اشکانی که در قرن اول میلادی میزیسته است وی هنگامی که پیش پدرش بلاش و رومیان مذاکرات دوستانه ای جریان داشت بر ضد پدر
وارتاندولغتنامه دهخداوارتاندو. (اِخ ) دهی است از دهستان ملکاری بخش سردشت شهرستان مهاباد واقع در هشت هزارگزی شمال غربی سردشت و هزار و پانصد گزی شمال راه ارابه رو بیوران به سردشت . نا
وارتانیانلغتنامه دهخداوارتانیان . (اِخ ) نام سلسله ای از امرای مام گونی ارمنستان وشمال قفقاز که الیزه وارتابد مورخ ارمنی وقایع پادشاهی آنان را به رشته ٔ تحریر درآورده است . (تاریخ ای
وارتانیانلغتنامه دهخداوارتانیان . (اِخ ) نام سلسله ای از امرای مام گونی ارمنستان وشمال قفقاز که الیزه وارتابد مورخ ارمنی وقایع پادشاهی آنان را به رشته ٔ تحریر درآورده است . (تاریخ ای
وارتاندولغتنامه دهخداوارتاندو. (اِخ ) دهی است از دهستان ملکاری بخش سردشت شهرستان مهاباد واقع در هشت هزارگزی شمال غربی سردشت و هزار و پانصد گزی شمال راه ارابه رو بیوران به سردشت . نا
بردانلغتنامه دهخدابردان . [ ب َ ] (اِخ ) وردان . وارتان . اشک نوزدهم پسر اردوان که بنا بروایتی از یوسف فلاویوس پس از پدر بتخت سلطنت نشست . رجوع به ایران باستان ص 2413 ببعد شود.
وارتابدلغتنامه دهخداوارتابد. [ ب َ ] (اِخ ) الیزه . لقب الیزه از مورخان ارمنستان است . وارتابد به معنی فاضل یا چنانکه امروز گویند دکتر است . مولد وارتابد معلوم نیست همینقدر میدانند
وارلغتنامه دهخداوار. (پسوند) مانند. شبه . نظیر. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (جهانگیری ). واره . (جهانگیری ) (آنندراج ). وش . (یادداشت مؤلف ). وار به این معنی گاهی به صف