گودابلغتنامه دهخداگوداب . (اِ) بر وزن و معنی دوشاب است . (برهان ) : نتوان ساخت از کدو گوداب نه ز ریکاسه جامه ٔ سنجاب . عنصری .نگر که چون بود احوال عیش آن بدبخت که شهد فایق آن شد ز راوقی گوداب . شمس فخری (رش
گوذابلغتنامه دهخداگوذاب . (اِ مرکب ) گوذاب بط و مرغ آبی و پیه و جگر او به از گوشت او باشد و پیه او سخت لطیف باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به گوداب شود.
وذابلغتنامه دهخداوذاب . [ وِ ] (ع اِ) شکنبه ها و روده ها، واحد ندارد. || دسته های راویه و گوشه های آن . || روده هایی که در آنهاشیر میریزند تا فوراً منجمد گردد. (ناظم الاطباء).