بطوللغتنامه دهخدابطول . [ ب ُ ] (ع مص ) بُطل . بُطلان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به دو مصدر مذکور شود. باطل شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). ناچیز شدن . (آنندراج ). ناچیز و ضایع شدن . تباه شدن .
بتولفرهنگ فارسی عمید۱. زنی که از دنیا بریده و به خدا پیوسته.۲. زنی که از ازدواج خودداری میکند.۳. پارسا؛ پاکدامن.۴. (اسم) لقب فاطمه بنت محمدبن عبدالله.۵. (اسم) لقب مریم مادر عیسی.
بتوللغتنامه دهخدابتول . [ ب ُ ] (اِ) پر آمدن دل باشد از چیزی . (از فرهنگ اسدی ) : اگر بتول گرفت از تو این دلم نه عجب بتول گیرد دل از حدیث ناپدرام .؟
بتوئیللغتنامه دهخدابتوئیل . [ ] (اِ) مرد خدا. (از قاموس کتاب مقدس ). || (اِخ ) پسر ناحور برادر ابراهیم و پدر لابان و رفقه پید. (از قاموس کتاب مقدس ). || موضعی است در طرف جنوبی یهودا و بیت ایل و بتول و کسیل (؟) نیز خوانده شده است . (از قاموس کتاب مقدس ).
بتوللغتنامه دهخدابتول . [ ب َ ] (ع ص ) قطوع . قطعکننده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || منقطعه ٔ از زواج . (از اقرب الموارد). || پاک دامن . پارسا. (فرهنگ فارسی معین ). || زن دوشیزه که از مردان رغبت و حاجت خود بریده باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). زن دوشیزه و جداشده از مردان و بریده از دنی
بتوللغتنامه دهخدابتول . [ ب ِ ] (فرانسوی ، اِ) یکی از داروهای جدید که عبارت است از سالیسیلات نفتول . (ناظم الاطباء).
بطولةدیکشنری عربی به فارسیپهلواني , قهرماني , مسابقه قهرماني , مسابقات قهرماني , تشکيل مسابقات , مسابقه
بطولتلغتنامه دهخدابطولت . [ ب ُ ل َ ] (ع مص ) بُطولَة شجاع و دلیر گردیدن .(آنندراج ). و رجوع به بطولة و بطالت و بطالة شود.
بطولةلغتنامه دهخدابطولة. [ ب ُ ل َ ] (ع اِمص ) دلیری . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). بَطالَة. (منتهی الارب ). رجوع به بطالة شود.
بطولةلغتنامه دهخدابطولة. [ ب ُ ل َ ] (ع مص ) شجاع و دلیر گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سخت دلیر شدن و کارزاری شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). بَطالَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به مصدر مذکور شود. بِطالَة. (ناظم الاطباء). رجوع به این مصدر و بطالت شود.
prolongatingدیکشنری انگلیسی به فارسیطولانی شدن، طولانی کردن، امتداد دادن، دراز کردن، امتداد یافتن، بتاخیر انداختن، بطول انجامیدن
prolongateدیکشنری انگلیسی به فارسیطولانی، طولانی کردن، امتداد دادن، دراز کردن، امتداد یافتن، بتاخیر انداختن، بطول انجامیدن
بطولةدیکشنری عربی به فارسیپهلواني , قهرماني , مسابقه قهرماني , مسابقات قهرماني , تشکيل مسابقات , مسابقه
بطولتلغتنامه دهخدابطولت . [ ب ُ ل َ ] (ع مص ) بُطولَة شجاع و دلیر گردیدن .(آنندراج ). و رجوع به بطولة و بطالت و بطالة شود.
بطولوماوس فیلادلفوسلغتنامه دهخدابطولوماوس فیلادلفوس . [ ب ُ دِ ] (اِخ ) از ملوک اسکندریه . ابن الندیم بنقل از اسحاق راهب گوید: بطولوماوس فیلادلفوس مردی موسوم به زمیره را مأمور فحص و گرد کردن کتب کرد و او پنجاه و چهار هزار و صد و بیست کتاب جمع کرد و گفت هنوز در دنیا بسی کتاب در سند و هند و فارس و جرجان و ار
بطولةلغتنامه دهخدابطولة. [ ب ُ ل َ ] (ع اِمص ) دلیری . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). بَطالَة. (منتهی الارب ). رجوع به بطالة شود.
مبطوللغتنامه دهخدامبطول . [ م َ ] (ع ص ) فالج شده و گرفتار فالج . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).