أخْضَعَدیکشنری عربی به فارسیمقهور کرد , شکست داد , به زانو درآورد , وادار به تسليک کرد , مشمول گردانيد , زير پوشش برد , تحتِ… قرار داد , زيرِ … قرار داد (گذاشت) , مورد … قرار داد
ماکزیمیلین اوللغتنامه دهخداماکزیمیلین اول . [ لی َ ن ِ اَوْ وَ ](اِخ ) ژوزف . (1756-1825م .) او از سال 1806 تا 1825 پادشاه باویر بود و در سال 1813 ناپلئون را وادار به تسلیم کرد. (از لاروس
کمندلغتنامه دهخداکمند. [ ک َ م َ ] (اِ) ریسمانی باشد که در وقت جنگ در گردن خصم انداخته به خود کشند و گاهی شخصی یا چیزی را از جای بلند نیز بر آن انداخته به خود می کشند. (آنندراج
صلیبیلغتنامه دهخداصلیبی . [ ص َ ] (اِخ ) (جنگهای ...) نام جنگهائی که در قرن یازدهم میلادی بین مسلمانان و مسیحیان درگرفت و چون همه ٔ مسیحیان از ملت های مختلف در این جنگ شرکت داشتن
غلاملغتنامه دهخداغلام . [ غ ُ] (ع اِ) کودک . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). کودک شهوت پدیدآمده . (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل نسخه ٔکتابخانه ٔ لغت نامه ). پسر از هنگام ولاد