واخواهیلغتنامه دهخداواخواهی . [ خوا / خا ] (حامص مرکب ) عمل واخواست . (واژه های نو فرهنگستان ). اعتراض . (فرهنگ رازی ). رجوع به واخواست و واخواستن شود.
واخواهیفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهاعتراض نسبت به حکمی که در مورد فرد غایب در دادرسی صادر شده؛ اعتراض نسبت به حکم غیابی.
واخواهلغتنامه دهخداواخواه . [ خوا / خا ] (نف مرکب ) معترض . (از واژه های نو فرهنگستان ). کسی که واخواست میکند. در برابر واخوانده . رجوع به واخواست و واخواستن و واخوانده شود.
وامخواهیلغتنامه دهخداوامخواهی . [ خوا / خا ] (حامص مرکب ) عمل وامخواه . وام خواستن . تقاضای وام کردن . استقراض . || مطالبه کردن . وام داده را بازخواستن . محصلی . طلبکاری . مطالبه .
پرخاشفرهنگ مترادف و متضاد۱. تشر، توپوتشر، درشتی، عتاب، معاتبه، واخواهی ۲. پیکار، جنگ، ستیزه، غزا، کارزار، محاربه، نبرد، نزاع ≠ نوازش