واحد درزمانیdiachronous unitواژههای مصوب فرهنگستانواحد سنگی که در مناطق مختلف سن متفاوتی دارد . متـ . واحد زمانگذری time-transgressive unit
واحدفرهنگ انتشارات معین(حِ) [ ع . ] 1 - (اِ. ص .) یک ، یکی . 2 - یگانه ، یکتا. 3 - مجموعة افرادی که مأمور انجام عملیات مشترکی هستند. 4 - یک ساعت درس در هفته در یک نیم سال تحصیلی دورة
واحددیکشنری عربی به فارسیيک , تک , واحد , شخص , ادم , کسي , شخصي , يک واحد , يگانه , منحصر , عين همان , يکي , يکي از همان , متحد , عدد يک , يک عدد , شماره يک
واحدلغتنامه دهخداواحد. [ ح ِ ] (اِخ ) (میرزا شاه تقی ...) از شعرا و اجله ٔ سادات و نقبای آن دیار (اصفهان ) است و مدتی به تمشیت امور شرعی گیلان و مشهد مقدس رضوی مشغول و در آن شغل
اصطلاحشناسی اجتماعی ـ شناختیsocio-cognitive terminologyواژههای مصوب فرهنگستانرویکردی در اصطلاحشناسی که در آن به بُعد در زمانی تحول مفاهیم توجه میشود و مفاهیم، واحد فهم و اصطلاحات پیونددهندة دریافت قدیم و جدید محسوب میشوند و اطلاعات مو
فرانامههای متباینcontrasting scenariosواژههای مصوب فرهنگستانفرانامههایی که در زمانی یکسان و با عوامل کلیدی ثابت وضعیتهای کاملاً متفاوتی را برای پدیدهای واحد ترسیم میکنند
الفاظلغتنامه دهخداالفاظ. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ لَفظ. سخنان . (آنندراج ) (المنجد). صاحب تاج العروس گوید: «لفظ» واحد «الفاظ» و آن در اصل مصدر است - انتهی . و صاحب منتهی الارب آرد: لفظ؛
غزلغتنامه دهخداغز. [ غ ُ ] (اِخ ) صنفی از ترکان غارتگر بوده اند که در زمان سلطان سنجر قوت گرفتند و خراسان را به تصرف آوردند و سلطان سنجر را گرفته در قفس کردند. (برهان قاطع). غ