واجسلغتنامه دهخداواجس . [ ج ِ ] (ع ، ص ) اندیشه و هرچه در دل گذرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). هاجس . (اقرب الموارد). بدل درآینده . خاطر. و رجوع به هاجس شود.
واجستلغتنامه دهخداواجست . [ ج ُ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) مؤاخذه . بازخواست . واپرس : کس نگوید سنگ را دیرآمدی یا که چوبا، تو چرا بر من زدی این چنین واجست ها مجبور راکس نگوید
واجستنلغتنامه دهخداواجستن . [ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) جستجو و تفحص نمودن . جستجوی چیز گمشده کردن . (آنندراج ). بازجستن و جستجو کردن چیزی را پس از غایب بودن و تفحص نمودن از چیز گمشده
واجستلغتنامه دهخداواجست . [ ج ُ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) مؤاخذه . بازخواست . واپرس : کس نگوید سنگ را دیرآمدی یا که چوبا، تو چرا بر من زدی این چنین واجست ها مجبور راکس نگوید
واجستنلغتنامه دهخداواجستن . [ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) جستجو و تفحص نمودن . جستجوی چیز گمشده کردن . (آنندراج ). بازجستن و جستجو کردن چیزی را پس از غایب بودن و تفحص نمودن از چیز گمشده
تفقدلغتنامه دهخداتفقد. [ ت َ ف َق ْ ق ُ ] (ع مص ) واجستن . (زوزنی ). جستن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). گمشده را جستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
استفلاءلغتنامه دهخدااستفلاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سر واجستن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). بسر واجستن خواستن . (زوزنی ). سر جستن . || شپش جستن در سر خواستن . (منتهی الارب ). شپش جستن
مؤاخذتلغتنامه دهخدامؤاخذت . [ م ُ آ خ َ ذَ ] (از ع ، اِمص ) مؤاخذه . مؤاخذة. واجست .بازخواست و عقوبت به سبب گناه (این کلمه با کردن و شدن و نیز فرمودن صرف شود) (از یادداشت مؤلف