واجب الذاتلغتنامه دهخداواجب الذات . [ ج ِ بُذْ ذا ] (ع ص مرکب ) کسی که وجودش محتاج به غیر نباشد. واجب بالذات . واجب لذاته . واجب الوجود. رجوع به واجب لذاته و واجب بالذات و واجب الوجود
واجب الاطاعةلغتنامه دهخداواجب الاطاعة. [ ج ِ بُل ْ اِع َ ] (ع ص مرکب ) آنکه یا آنچه اطاعت او لازم باشد.
واجب الاتباعلغتنامه دهخداواجب الاتباع . [ ج ِ بُل ْ اِت ْ ت ِ ] (ع ص مرکب ) آنکه (یا آنچه ) سزاوار متابعت باشد. (ناظم الاطباء). آنکه یا آنچه متابعت از او واجب شود.
واجب الامتثاللغتنامه دهخداواجب الامتثال . [ ج ِ بُل ْ اِ ت ِ ] (ع ص مرکب ) فرمانی که بجا آوردن آن فرض و لازم باشد. (ناظم الاطباء).
واجب التعزیرلغتنامه دهخداواجب التعزیر. [ ج ِ بُت ْ ت َ ] (ع ص مرکب ) سزاوار سیاست و عقوبت . (ناظم الاطباء). رجوع به تعزیر شود.
واجبلغتنامه دهخداواجب . [ ج ِ ] (ع ص ، اِ) لازم . (اقرب الموارد) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حتمی . ناگزیر. (ناظم الاطباء). گرور . (برهان ) (ناظم الاطباء). بایسته
شبههلغتنامه دهخداشبهه . [ ش ُ هََ / هَِ ] (ع اِمص ، اِ) پوشیدگی کار و مانند آن و امری که در آن حکم به صواب و خطا نکنند. (منتهی الارب ). گفته شده است که شبهة اسم است از اشتباه و
استعارةلغتنامه دهخدااستعارة. [ اِ ت ِ رَ ] (ع مص ) استعارت . بعاریت خواستن چیزی را. (منتهی الارب ). عاریت خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). || تنها شدن . انفراد. یقال : استعور؛ اذا ان
الوهیتلغتنامه دهخداالوهیت . [ اُ هی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) الوهیة. خدایی . ربوبیت . معبودیت . خدا بودن : بغرور این مملک دعوی الوهیت کرد. (گلستان ). رجوع به الوهیة و الوهة شود.
اختیارلغتنامه دهخدااختیار. [ اِ ] (ع مص ) گزیدن . برگزیدن . (تاج المصادر) (زوزنی ). استراء. گزین کردن . خَیره . (منتهی الارب ). انتخاب : الحمدُ للّه الذی اختار محمداً صلی اﷲعلیه و