واجار کردنلغتنامه دهخداواجار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) یعنی به همه گفتن (شاید از پهلوی باشد). بازاری کردن (در تداول عامه خاصه زنان ). به همه گفتن . علنی کردن . فاش کردن . به آواز ب
وادار کردندیکشنری فارسی به انگلیسیbrowbeat, coerce, compel, constrain, dragoon, force, hustle, impel, provoke, push, urge
اردشیر بابکانلغتنامه دهخدااردشیر بابکان .[ اَ دَ / دِ رِ ب َ ] (اِخ ) مؤسس سلسله ٔ ساسانی . شورش و اختلالی که در آغاز قرن سوم میلادی در ایالت پارس واقع شد انحطاط قدرت اشکانیان را در آن
استانلغتنامه دهخدااستان . [ اِ ] (اِ) مزید مقدّم بعض امکنه ، مانند: اِستان البهقباذ الاسفل . اِستان ُالبهقباذ الاعلی . اِستان ُالبهقباذ الاوسط. اِستان ُ سُو. اِستان ُالعال . (معج
لبلغتنامه دهخدالب . [ ل َ ](اِ) شفه . (دهار). لحمی که در مدخل دهان واقع است . قسمت خارجی دهان که دندانها را پوشاند. پرده ٔ پیش دهان که دندانها را پوشاند.نام هر یک از دو قسمت گ
اقنعدیکشنری عربی به فارسیوادار کردن , اعوا کردن , غالب امدن بر , استنتاج کردن , تحريک شدن , تهييج شدن , بران داشتن , ترغيب کردن