وابسته بهدیکشنری فارسی به انگلیسیacious _, ac_, ate, ative _, eer _, hypo-, ian _, ic _, ie _, ish _, ive _, of, ory _
ایرانیلغتنامه دهخداایرانی .(ص نسبی ، اِ) هر چیز که وابسته به ایران باشد. اهل ایران . تابع ایران . (فرهنگ فارسی معین ) : از ایرانیان بد تهم کینه خواه دلیر و ستنبه بهر کینه گاه . فر
صربستانلغتنامه دهخداصربستان . [ ص ِ ب ِ ] (اِخ ) صربیه . و بزبان صرب سربیا یکی از دول کوچک شبه جزیره ٔ بالکان و از کشورهای قدیم اروپای وسطی واقع در ساحل راست دانوب است ؛ مساحت آن 8
بهزادلغتنامه دهخدابهزاد. [ ب ِ ] (اِخ ) کمال الدین . بزرگترین و مشهورترین نقاش مینیاتورساز ایرانی در قرن دهم هجری . تاریخ تولد و وفاتش معلوم نیست ، بقولی در 942 هَ . ق . درگذشت .
خداشناسیلغتنامه دهخداخداشناسی . [ خ ُ ش ِ ] (حامص مرکب ) شناخت خدا.معرفةاﷲ. (یادداشت بخط مؤلف ). کنایه از تدین و دینداری . دانش خداشناسی : دانش خداشناسی در معنی حقیقی خود، شامل قسم