وابستهفرهنگ مترادف و متضاد۱. خویش، خویشاوند، قریب، قوم، متعلق، منسوب ۲. غیرمستقل ۳. بسته، متوقف، مربوط، مشروط، منوط، موقوف ۴. تابع، مطیع، منقاد ۵. پابند، طفیلی، متصل، مرتبط، ملحق ۶. اتاش
وابستهدیکشنری فارسی به انگلیسیallied, ancillary, attaché, bound, contingent, correlative, dependent, germane, pertinent, relative, relevant, secondary, ster _, vassal
حملدیکشنری عربی به فارسیابستني , بارداري , حاملگي , وابسته بدوران رشد تخم يا نطفه , بره , گوشت بره , ادم ساده , بار , کوله بار , فشار , مسلوليت , بارالکتريکي , عمل پرکردن تفنگ باگلوله