وابریده شدنلغتنامه دهخداوابریده شدن . [ ب ُ دَ / دِش ُ دَ ] (مص مرکب ) از هم باز شدن . از هم جدا شدن .
وابخشیده شدنلغتنامه دهخداوابخشیده شدن . [ ب َ دَ /دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) توزع . (تاج المصادر بیهقی ).
وابریدنلغتنامه دهخداوابریدن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) بازبریدن . قطع کردن : اختراع ؛ وابریدن کاری را با کسی .مقاطعه ؛ با کسی وابریدن . (منتهی الارب ) : عضو گردد مرده کزتن وابریدنوبری
اقطاعلغتنامه دهخدااقطاع . [ اِ ] (ع مص ) سرزنش نمودن . || غلبه کردن بحجت بر کسی . || سپری گردیدن آب چاه . || بسنده شدن جامه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || ببریدن
اصفاءلغتنامه دهخدااصفاء. [ اِ ] (ع مص ) اصفاء فلان بکذا؛ برگزیدن وی را و اختصاص دادن او را بدان . (از اقرب الموارد). اصفاء فلان بر؛ اختیاراو به چیزی . اختیار کردن کسی را بر کسی .
ذبحلغتنامه دهخداذبح . [ ذَ ] (ع مص ) ذمط. ذَباح . سر بریدن گاو و گوسفند و مانند آنها. سر بریدن . گلو بریدن . گلو وابریدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). بسمل کردن . کشتن . نحر.
بریدهلغتنامه دهخدابریده . [ ب ُدَ / دِ ] (ن مف / نف ) مقطوع . قطعشده . (ناظم الاطباء). أجذّ. جَذیذ. جَزیز. صَریم . ضَنیک . قَطیل . مَجزوز. مَحذوذ. مَحذوف . مَشروص . مَصروم . مَف
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م ِ ] (اِخ ) ابن علی بن ثابت بن احمدبن مهدی الخطیب . مکنی به ابوبکر و معروف به خطیب بغدادی . او خطیبی حافظ و یکی از مشاهیر ائمه ٔ ادب و بسیار تصنیف و