مقطع نوع AA-type sectionواژههای مصوب فرهنگستانمدل زمین سهلایهای که در آن مقاومتویژة الکتریکی با عمق افزایش مییابد
گرمای ویژهspecific heatواژههای مصوب فرهنگستانمقدار گرمایی که باید به واحد جِرم جسم داده شود تا دمای آن یک درجه بالا رود
گُوِة انبارhatch wedgeواژههای مصوب فرهنگستانگوهای چوبی برای محکم کردن زهوار دهانهپوش و دهانهپوش بر روی دهانه
سِنج پاییpedal cymbal, hi-hat cymbal, choke cymbal, hi-hats, Charleston cymbalواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سِنج که دو صفحۀ آن روبهروی هم و بر روی یک پایۀ عمودی قرار میگیرند و با فشار آوردن بر روی پایی (pedal) به هم کوبیده میشوند
هی هیلغتنامه دهخداهی هی . [ هََ هََ / هَِ هَِ ] (صوت ) عجب عجب . سخت عجیب . چه شگفت : قصد لب تو کردم زلف تو گفت هی هی از هجر غافلی تو کت از جهان برآرد. خاقانی .گفت هی هی گفت تن زن ای دژم تا در ا
هیلغتنامه دهخداهی ٔ. [ هََ ی ْءْ / هی ] (ع مص ) به طعام و شراب خواندن . || بر آب خواندن شتر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
هیلغتنامه دهخداهی ٔ. [ هََ ی ْءْ ] (ع اِ)کلمه ٔ تأسف است بر چیزی که از دست رفته است و گویند کلمه ٔ تعجب است و گویند اسم فعل است به معنی آگاه باش چون صَه ْ به معنی خاموش باش . (از اقرب الموارد).
هیلغتنامه دهخداهی . (ع ق ) لغتی است در اًی . (از اقرب الموارد). هی واﷲ؛ یعنی ای واﷲ. هی و ربی ؛ اًی و ربی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
هیلغتنامه دهخداهی . [ هََ ] (فعل ) به زبان دری و هندی به معنی هست . (انجمن آرا) (برهان ) (غیاث اللغات ) : هیم به پله ٔ نیکی ز یک سپندان کم به پله ٔ بدی اندر هزار سندانم . سوزنی .گفت یارب گر تو را خاصان هی اندکه مبارک دعوت و ف
دانش پژوهیلغتنامه دهخدادانش پژوهی . [ ن ِ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل دانش پژوه . طلب علم . جستن دانش : بتعلیم دانش تنومند بادبدانش پژوهی برومند باد.نظامی .
داهیلغتنامه دهخداداهی . (حامص ) داه بودن . کنیز بودن : خه خه ای شاهی که از بس بخشش و بخشایشت خرس در داهی و گرگ اندر شبانی آمدست .سنائی .
داهیلغتنامه دهخداداهی . (ع ص ) گربز. (دستوراللغه ٔ ادیب نطنزی ). دغا. ریمن . هفت خط : گه سیاه آید بر تو فلک داهی گه ترا مشفق و یاری ده و یار آید. ناصرخسرو.تو ماهیکی ضعیفی و بحرست این دهر سترگ و بدخوی و داهی . <p class="auth
درزدهیلغتنامه دهخدادرزدهی . [ دِ رِ دِ ] (ص نسبی ) منسوب است به درزده که از قرای نسف می باشد. (از الانساب سمعانی ).
درزهیلغتنامه دهخدادرزهی . [ دَ زِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اصفهک بخش طبس شهرستان فردوس واقع در 62 هزارگزی جنوب خاوری طبس . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).