جان بوزلغتنامه دهخداجان بوز. [ جام ْ ] (اِ مرکب ) در دو مورد فخرالدین گرگانی این کلمه را بکار برده و در هیچیک از فرهنگهای موجود معنایی که مناسب باشددیده نشد و معنی دقیق آن معلوم نگ
یرلیغیدنلغتنامه دهخدایرلیغیدن . [ ی َ دَ ] (مص جعلی ) به معنی بیچارگی باشد ولی در هیچیک از کتب معتبره دیده نشده .(آنندراج ) (از فرهنگ وصاف ). و رجوع به یرلیغ شود.
بیضاویلغتنامه دهخدابیضاوی . [ ب َ ] (اِخ ) قاضی ناصرالدین عبداﷲبن امام الدین عمربن فخرالدین محمدبن صدرالدین علی الشافعی البیضاوی مکنی به ابوسعید. از مردم بیضای فارس و صاحب تفسیر م
پخته برپختهلغتنامه دهخداپخته برپخته . [ پ ُ ت َ / ت ِ ب َ پ ُ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) مطبوخ . و آن قسمی دیباست که تار و پودش هیچیک خام نباشد. جامه که تار و پود تافته دارد.
پرکه مغوللغتنامه دهخداپرکه مغول . [ ] (اِخ ) یکی از امراء عهد تیموریان . و او به اوایل عهد میرزا سلطان ابوسعید حصار نیره تو را تصرف کرد و مدت دو سال بواسطه ٔ حدوث اصناف فترات و ظهور