آمین زیستزادbiogenic amineواژههای مصوب فرهنگستانآمینی که از واکنش برخی زیمایهها/ آنزیمهای میکربی با آمینواسیدها تولید میشود
اتصال ایمنیimmune adherenceواژههای مصوب فرهنگستاناتصال ترکیبات پادتنیـ پادگنی یا یاختههای پوشیدهشده با پادتن به یاختههای حاوی گیرندههای مکمل
تابع بولی همبستگی ایمن مرتبة mmth order correlation-immune Boolean functionواژههای مصوب فرهنگستانیک تابع بولی (نه لزوماً متوازن) که توزیع احتمال خروجی آن با ثابت نگه داشتن هر m بیت ورودی تغییر نکند
مدار انتقال هومانHohmann transfer orbit, Hohmannواژههای مصوب فرهنگستاننوعی مدار انتقال بیضوی که در آن حداقل انرژی به مصرف میرسد نیز: مسیر هومان Hohmann trajectory مدار هومان Hohmann orbit انتقال هومان Hohmann transfer
هیمنةلغتنامه دهخداهیمنة. [هََ م َ ن َ ] (ع مص ) آمین گفتن . || بال گستردن طایر بر بچه ٔ خود. || نگاهبان و رقیب گردیدن بر چیزی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِ) در تداول ، شکوه و وقار و مهابت که از بزرگی و عظمت کسی در دل افتد. (یادداشت مؤلف ).
هيمنةدیکشنری عربی به فارسیسلطه , تسلط , غلبه , استيلا , تفوق , تحکم , چيرگي , برتري , پيشوايي , اولويت
هیمنهفرهنگ فارسی معین(هَ مَ نِ) [ ع . هیمنة ] (مص ل .) 1 - آمین گفتن . 2 - نگهبانی کردن . 3 - در فارسی : وقار، شکوه .
هیمنةلغتنامه دهخداهیمنة. [هََ م َ ن َ ] (ع مص ) آمین گفتن . || بال گستردن طایر بر بچه ٔ خود. || نگاهبان و رقیب گردیدن بر چیزی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِ) در تداول ، شکوه و وقار و مهابت که از بزرگی و عظمت کسی در دل افتد. (یادداشت مؤلف ).
هیمنهفرهنگ فارسی معین(هَ مَ نِ) [ ع . هیمنة ] (مص ل .) 1 - آمین گفتن . 2 - نگهبانی کردن . 3 - در فارسی : وقار، شکوه .
مهیمنلغتنامه دهخدامهیمن . [ م ُ هََ م ِ ] (ع ص ) ایمن کننده از خوف . آنکه ایمن کند دیگری را از ترس و بیم . (منتهی الارب ). همان مؤمن است که همزه ٔ اولی قلب به هاء و همزه ٔ ثانیه قلب به یاء شده است . (یادداشت مؤلف ) محققان را در تحقیق مهیمن سه قول است یکی آنکه اصلش مآمن است اسم فاعل از (آمن ی
مهیمنفرهنگ فارسی عمید۱. از نامهای باریتعالی.۲. [قدیمی] ایمنکننده.۳. [قدیمی] گواهِ صادق.۴. [قدیمی] نگهبان.