هیرهلغتنامه دهخداهیره . [ ] (اِ) گویند که کلمه ٔ فارسی است به معنی پس گردن و قفا و استناد به شعر ابونصر فراهی کنند که گوید : ریه شش قفا هیره و وجه روی فخذ ران عقب پاشنه رجل پای
حیرهلغتنامه دهخداحیره . [ رَ ] (اِ) در نصاب الصبیان ابونصر فراهی این بیت آمده است :ریه شش قفا حیره [ یا هیره ] و وجه روی فخذ ران عقب پاشنه رجل پای .مرحوم ادیب پیشاوری میفرمودند
حیرهلغتنامه دهخداحیره . [ رَ ] (اِخ ) دهی است به فارس . (از منتهی الارب ). شهرکی است بناحیت پارس از حدود گور بسیار نعمت و آبادان و با آبهای روان . (حدود العالم ).
حیرهلغتنامه دهخداحیره . [ رَ ] (اِخ ) شهری است نزدیک کوفه . حیری و حاری (بر غیر قیاس ) منسوب است به آن . (منتهی الارب ). بلده ای بناحیه ٔ کوفه و نهرسدیر بدانجا بوده است . شهرکی
هیرةلغتنامه دهخداهیرة. [ هََ رَ ] (ع اِ) زمین آسان و نرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
هیرةلغتنامه دهخداهیرة. [ هََ رَ ] (ع اِ) زمین آسان و نرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
قفاهیرلغتنامه دهخداقفاهیر. [ ق َ ] (اِ) صورت خوب و روی نیکو را گویند. (برهان ). ظاهراً این اشتباه از غلط خواندن شعر نصاب عارض شده در این بیت :ریه شُش ، قفا هیره و وجه روی فخذ ران