هیجلغتنامه دهخداهیج . [ ج ِ ] (ع صوت ) زجری است مر ناقه را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مبنی بر کسر است . (از اقرب الموارد).
هیجلغتنامه دهخداهیج . [ هََ ] (ع ص ) (یوم ...) روز باد یا ابر یا باران . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || روز کشش و کارزار. (منتهی الارب ). جنگ و این به نام مصدر نامیده شده
هيجدیکشنری عربی به فارسیبدتر کردن , اضافه کردن , خشمگين کردن , بکارانداختن , تحريک کردن , تکاندادن , اشفتن , پريشان کردن , سراسيمه کردن
هیجدهگویش اصفهانی تکیه ای: hižde طاری: hižde طامه ای: hiždeh طرقی: hižde کشه ای: hiždeh نطنزی: hiždeh
هیجانگویش اصفهانی تکیه ای: daspâčagi طاری: daspâčegi طامه ای: hayaǰân طرقی: hayaǰân / zowq کشه ای: hayaǰân نطنزی: hayaǰân
هیجانلغتنامه دهخداهیجان . [ هََ ی َ ] (ع مص ) هیج . هیاج . برانگیخته شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (المصادر زوزنی ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). انگیخته شدن . (تاج المصادر بی
هیجنلغتنامه دهخداهیجن . [ ] (اِ) این کلمه را ناصرخسرو در شعر ذیل آورده است ، اما در کتب لغت دسترس ما یافته نشد. شاید بتوان گفت که به ضرورت شعری از مصدر هیج و هیجان و هیاج عربی ب