هیجالغتنامه دهخداهیجا. [ هََ ] (ع اِ) کارزار. (دهار) (غیاث اللغات ) (السامی ) (مهذب الاسماء). جنگ . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). پیکار. حرب . (اقرب الموارد). نبرد. معرکه : به هیجا که گردد دلاور بودبه رزم اندرش ده برابر بود. فردوسی .م
انبار با جوّ مهارشدهcontrolled atmosphere storage, CA 1واژههای مصوب فرهنگستانانبار مواد غذایی در محفظهای که فشار هوا و رطوبت آن دقیقاً مهار شده است
بادموجwind wave, wind sea, seaواژههای مصوب فرهنگستانامواج گرانی سطح دریا حاصل از باد که پایدار یا درحالرشد است
موشک سطحروsea-skimming missile, sea skimmerواژههای مصوب فرهنگستاننوعی موشک هدایتشوندۀ دریایی که پس از پرتاب، برای جلوگیری از شناسایی شدن، در نزدیک سطح آب حرکت میکند
هیجانلغتنامه دهخداهیجان . [ هََ ی َ ] (ع مص ) هیج . هیاج . برانگیخته شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (المصادر زوزنی ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). انگیخته شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || برانگیختن . (اقرب الموارد). رجوع به هیج و هیاج شود. || (اِمص ) جوش . جوشش . شور. (یادداشت مرحوم دهخدا).<br
بوالهیجالغتنامه دهخدابوالهیجا. [ بُل ْ هََ ] (اِخ ) کنیت حضرت علی علیه السلام . (آنندراج ) : جام است یا جوزاست آن یا خود ید بیضاست آن یا تیغ بوالهیجاست آن در قلب هیجا داشته . خاقانی .رجوع به علی ... شود.
ترسان شدنلغتنامه دهخداترسان شدن . [ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بیمناک شدن . خائف شدن : کودکان اول ببانگ زندگان ترسان شوندچون برآید روزگاری طبع در هیجا شود.ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 132).
بغندفرهنگ فارسی عمیدچرم؛ پوست حیوان؛ غرغن؛ غرغند: ◻︎ روز هیجا از سر چابکسواری بردری / از برخش و ران اسب خصم کیمخت و بغند (سوزنی: مجمعالفرس: بغند).
نیزه وشلغتنامه دهخدانیزه وش . [ ن َ / ن ِ زَ / زِ وَ ] (ص مرکب ) به سان نیزه . نیزه مانند. مانند نیزه بلند و تیز و نافذ : تیر چرخ از نیزه وش کلکم سپر افکند ازآنک هیچ تیغ نطق هیجا برنتابد بیش از ای
هیجانلغتنامه دهخداهیجان . [ هََ ی َ ] (ع مص ) هیج . هیاج . برانگیخته شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (المصادر زوزنی ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). انگیخته شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || برانگیختن . (اقرب الموارد). رجوع به هیج و هیاج شود. || (اِمص ) جوش . جوشش . شور. (یادداشت مرحوم دهخدا).<br
بوالهیجالغتنامه دهخدابوالهیجا. [ بُل ْ هََ ] (اِخ ) کنیت حضرت علی علیه السلام . (آنندراج ) : جام است یا جوزاست آن یا خود ید بیضاست آن یا تیغ بوالهیجاست آن در قلب هیجا داشته . خاقانی .رجوع به علی ... شود.