هیثلغتنامه دهخداهیث . [ هََ ] (ع مص ) هَیَثان . چیزی اندک دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اندک دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (ازاقرب الموارد). || جنبیدن . || حاجت روا کردن به م
ideaدیکشنری انگلیسی به فارسیاندیشه، فکر، تصور، انگاره، خاطر، طرز تفکر، طرز فکر، خیال، گمان، خاطره، معنی، نیت، اگاهی، نقشه کار، مراد
هیثلغتنامه دهخداهیث . [ هََ ] (ع مص ) هَیَثان . چیزی اندک دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اندک دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (ازاقرب الموارد). || جنبیدن . || حاجت روا کردن به م
هیثانلغتنامه دهخداهیثان . [ هََ ی َ ] (ع مص ) چیزی اندک دادن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به هیث شود.
هیثملغتنامه دهخداهیثم . [ هََ ث َ ] (ع اِ) چوزه ٔ کرکس . || چوزه ٔ عقاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). باز شکاری و گویند جوجه ٔ کرکس و گویند جوجه ٔ عقاب . (اقرب الموارد). || ریگ ت