هکچهلغتنامه دهخداهکچه . [ هَُ چ َ / چ ِ ] (اِ) جستن گلو را گویند، و به عربی فواق خوانند. (برهان ). و به پارسی هکک نیز نامند، و این حالت از امتلاء و پُری معده روی دهد. (انجمن آرا
هککلغتنامه دهخداهکک . [ هَُ ک َ ] (اِ) به معنی هکچه که جستن گلوباشد، و به عربی فواق خوانند. (برهان ) : زآب سنان به سینه ٔ دشمن فرونشان چون زامتلای خون دل او را هکک بود.امیرخسرو
هکهلغتنامه دهخداهکه . [ هَُ ک ْ ک َ / ک ِ ] (اِ) مخفف هکچه . (انجمن آرا). به معنی هکک است که جَستن گلو و فواق باشد. (برهان ). سکسکه . زغنگ . فواق . در زبان فرانسه به همین صورت
سکسکهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهانقباض ناگهانی و غیرارادی عضلۀ دیافراگم که بهصورت صداهای پیدرپی از حلق خارج میشود؛ زغنگ؛ هکچه.
افتیاقلغتنامه دهخداافتیاق . [ اِ ] (ع مص ) نیازمند و درویش گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فقیر گردیدن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). درویش شدن . (تاج المصادر بیهقی ).محت
تهلکةلغتنامه دهخداتهلکة. [ ت َ ل ُ ک َ ] (ع اِ) هرچه انجامش هلاکت باشد و نیستی . منه قوله تعالی : و لاتلقوا بایدیکم الی التهلکة. (قرآن 2 / 195). (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از