هقهاقلغتنامه دهخداهقهاق . [ هََ ] (ع ص ) چست و شتابی کننده در امور. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
هکهکلغتنامه دهخداهکهک . [ هَُ هَُ ] (اِ صوت )آواز گریه که در گلو باشد. (انجمن آرا) : صوفیا قرّابه از می هکهک گریه گشادگریه ٔخونین او در سجده گاه او ببین . امیرخسرو.رجوع به هق هق شود.
عقعقفرهنگ فارسی عمیدپرندهای شبیه کلاغ با پرهای سیاهوسفید؛ عکعک؛ عکه؛ کسک؛ شک؛ کلاژه؛ غلبه؛ غلپه؛ زاغپیسه؛ کلاغپیسه.