هکاریلغتنامه دهخداهکاری . [ هََ ک ْ کا ] (ص نسبی ) منسوب به هکاریه که بلده و ناحیه ای است در بالای موصل . (سمعانی ).
حکاریلغتنامه دهخداحکاری . [ ] (اِخ ) نام طایفه ای از کردها که در نواحی غربی ایران سکنی دارد. (مجمل التواریخ گلستانه ).
حکاریلغتنامه دهخداحکاری . [ ] (اِخ ) هکاری . نام خطه ای است در کردستان در پیوستنگاه مرز ایران که وقتها بصورت قضائی اداره میشد و چند سال پیش نظر به اهمیت موقعی که داشت بشکل یک ولا
علی هکاریلغتنامه دهخداعلی هکاری . [ ع َ ی ِ هََ ک ْ کا ] (اِخ ) ابن احمدبن ابی الهیجاء هکاری . مکنی به ابوالحسن و ملقب به سیف الدین و مشهور به مشطوب . رجوع به علی مشطوب شود.
عمادالدین هکاریلغتنامه دهخداعمادالدین هکاری . [ ع ِ دُدْ دی ن ِ هََ ک ْ کا ] (اِخ ) احمدبن امیر یوسف سیف الدین علی بن احمدبن ابی الهیجأبن عبداﷲبن ابی خلیل بن مرزبان هکاری ، مشهور به ابن م
علی هکاریلغتنامه دهخداعلی هکاری . [ ع َ ی ِ هََ ک ْ کا ] (اِخ ) ابن احمدبن ابی الهیجاء هکاری . مکنی به ابوالحسن و ملقب به سیف الدین و مشهور به مشطوب . رجوع به علی مشطوب شود.
عمادالدین هکاریلغتنامه دهخداعمادالدین هکاری . [ ع ِ دُدْ دی ن ِ هََ ک ْ کا ] (اِخ ) احمدبن امیر یوسف سیف الدین علی بن احمدبن ابی الهیجأبن عبداﷲبن ابی خلیل بن مرزبان هکاری ، مشهور به ابن م
بدهکاریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی هکاری، بدهی، دین، قرض، قرضوقوله، وام، استقراض صورتحساب برات، چک، سفته، اوراق بهادار ◄ سند مالکیت قوزبالاقوز