هچللغتنامه دهخداهچل . [ هََ چ َ ] (اِ) در تداول عوام ، مخمصه . کش و واکش . (یادداشت به خط مؤلف ).- در هچل افتادن ؛ گرفتار شدن . (یادداشت به خط مؤلف ).- در هچل افتادن کسی یا
هچلفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهگرفتاری؛ دردسر؛ خطر؛ مخمصه. در (تو، به) هچل افتادن: [عامیانه، مجاز] دچار مخمصه و گرفتاری شدن.
هَچَلَّفگویش گنابادی در گویش گنابادی انجام کاری از راه نادرست و نامشروع ، توهم رسیدن به هدف از راهی که اشتباه است.
خجلفرهنگ مترادف و متضاد۱. آزرمگین، سرافکنده، سربهزیر، شرمسار، شرمگین، شرمناک، شرمنده، منفعل ۲. دماغسوخته، هچل، بور ≠ مفتخر