هوابَر 1hood 2واژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای که برای تهویۀ هوای آشپزخانه در بالای اجاق خوراکپزی تعبیه شود
هوابَر 2pneumatophoreواژههای مصوب فرهنگستانهریک از انشعابهای ریشۀ چندل که در بالای بستر قرار دارد و کار تنفس را انجام میدهد
زدنلغتنامه دهخدازدن . [ زَ دَ ] (مص ) پهلوی ، ژتن و زتن از ریشه ٔ ایرانی قدیم : جتا، جن . اوستا: گن (بارتولمه 490) (نیبرگ 258). پارسی باستان ریشه ٔ: اَجَنَم ، جَن (کشتن ). هندی
راندنلغتنامه دهخداراندن . [ دَ ] (مص ) دور کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی متعلق به کتابخانه ٔ مؤلف ). طرد کردن . دور داشتن از نزد خود. رد کردن . بد
عنانلغتنامه دهخداعنان . [ ع ِ ] (ع اِ) دوال لگام که بدان اسب و ستور را بازدارند. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دوال لگام که سوار به دست گیرد، و اطلاق آن بجای مهار، نیز صحیح
دایگانلغتنامه دهخدادایگان . [ی َ / ی ِ ] (اِ) ج ِ دایه . صاحب آنندراج گوید جمع دایه است و بیت ذیل را از خاقانی شاهد آرد : ابر از هوا بر گل چکان مانند زنگی دایگان در کام رومی بچگان
سبز شدنلغتنامه دهخداسبز شدن . [ س َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) روئیدن . (غیاث ). روییدن گیاه و جز آن : اخضرار؛ سبز شدن کشت . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). ابقال . بقول . روییدن گیاه .