هومةلغتنامه دهخداهومة. [ هََ م َ ] (ع اِ) دشت و بیابان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فلات . هوماة. (اقرب الموارد).
حومةلغتنامه دهخداحومة. [ ح َ م َ ] (اِ) معظم آب دریا و سخت ترین جای آن . (منتهی الارب )(اقرب الموارد). و همچنین است حومه ٔ ماء و حومه ٔ رمل و حومه ٔ قتال و غیره . ج ، حومات . (ا
هومهلغتنامه دهخداهومه . [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ززوماهروی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 18هزارگزی جنوب شوسه ٔ ازنا به درود. با 211 تن سکنه . آب آن از چاه و قنات
هومهرواژهنامه آزاددارای عشق و محبت خوب، نیک مهر، دارای دوستی و محبت نیک؛ واژۀ مرکب از هو (خوب) و مهر (محبت، دوستی، عشق). || دوست خوب. || خورشید خوب. || نامی است برای پسران.
هومهرفرهنگ نامها(تلفظ: hu mehr) (هو = خوب + مهر = محبت ، دوستی و عشق) ، دارای عشق و محبت خوب ، نیک مهر ، دارای دوستی و محبت نیک .
هومهلغتنامه دهخداهومه . [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ززوماهروی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 18هزارگزی جنوب شوسه ٔ ازنا به درود. با 211 تن سکنه . آب آن از چاه و قنات
پیردرگاهلغتنامه دهخداپیردرگاه . [ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 42 هزارگزی جنوب الیگودرز. کنار راه مالروچشمه ریزان به قلعه هومه جلگه ، معتدل .
پیش پرلغتنامه دهخداپیش پر. [ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بربرود بخش الیگودرزشهرستان بروجرد واقع در 43 هزارگزی جنوب الیگودرز کنار راه مالرو چشمه ویران به قلعه هومه . کوهستانی و معتد
چشمه درگاهلغتنامه دهخداچشمه درگاه . [ چ َ م َ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 51 هزارگزی جنوب خاوری الیگودرز کنار راه قلعه ٔ هومه به آرپناه واقع