هولکلغتنامه دهخداهولک . [ ل َ ] (اِ) گردکان بازی . (انجمن آرا). جوزبازی و گردکان بازی را گویند و بعضی گردون بازی را گفته اند و آن چرخی باشد که طفلان از چوب و خلاشه سازند و بر آب
هولکلغتنامه دهخداهولک . [ هََ ل َ ] (اِ) آبله ٔ دست و پا. || هلاکت . (آنندراج ). || مویز که انگور خشک باشد. (آنندراج ) (فرهنگ اسدی ) : چو روشن شد انگور همچون چراغ بکردند انگور ه
هولکیلغتنامه دهخداهولکی . [ هََ / هُو ل َ ] (ص نسبی ،ق ) در تداول عامه ، بشتاب . (یادداشت مرحوم دهخدا).- هول هولکی ؛ شتابزده . به شتابی تمام . با دستپاچگی .
hulkدیکشنری انگلیسی به فارسیهولک، کشتی سنگین و کندرو، کشتی، بدنه کشتی، لاشه کشتی، تنه کشتی، بزرگ بنظر رسیدن، با سنگینی و رخوت حرکت کردن