هوشیدنلغتنامه دهخداهوشیدن . [ دَ] (مص ) تعقل کردن . (برهان ). تعقل و تفکر کردن در کاری . (آنندراج ) (انجمن آرا). || به زبان پهلوی خشک شدن : بهوشید؛ خشک شد. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ).
هشیدنلغتنامه دهخداهشیدن . [ هَِ دَ ] (مص ) هشتن . هلیدن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گذاشتن . || فروگذاشتن و رها کردن . || آویختن . (برهان ).
هوخیدنلغتنامه دهخداهوخیدن . [ دَ ] (مص ) برکشیدن و بیرون کشیدن . || پیدا شدن و آمدن . (برهان ). رجوع به هوختن شود.
هوشیدرواژهنامه آزاد[Hushidar] یا اوشیدر نام نخستین موعود زردشتیان است که بنابر روایت «مزدیسنا»، سی سال مانده به پایان سدهٔ دهم از هزارهٔ زردشت ظهور خواهد کرد.
تعقل کردنلغتنامه دهخداتعقل کردن . [ ت َع َق ْ ق ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فکر کردن در کاری و دریافتن و هوشیدن . (ناظم الاطباء). و رجوع به تعقل شود.
خشکیدنلغتنامه دهخداخشکیدن . [ خ ُ دَ ] (مص ) خشک شدن . (آنندراج ).هوشیدن . بهوشیدن . (یادداشت بخط مؤلف ) : تا گرمی رخسار ترا دید نگاهم در چشم ترم چون مژه خشکید نگاهم . فضلعلی بیک
هشیدنلغتنامه دهخداهشیدن . [ هَِ دَ ] (مص ) هشتن . هلیدن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گذاشتن . || فروگذاشتن و رها کردن . || آویختن . (برهان ).