هوشةلغتنامه دهخداهوشة. [ هََ ش َ ] (ع اِمص ، اِ) فتنه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || برانگیختگی . || اضطراب و اختلاط. ج ، هَوَشات . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). هوشات الل
هوشه وُرچینگویش بختیاریخوشهچین، تهىدستان به هنگام درو کردن غلات با اجازه صاحب زمین خوشههاى به زمین ریخته را براى خود جمع کنند.
هوشهنجلغتنامه دهخداهوشهنج . [ هََ ] (اِخ ) معرب هوشنگ است . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ). رجوع به هوشنگ شود.
هوشهنجلغتنامه دهخداهوشهنج . [ هََ ] (اِخ ) معرب هوشنگ است . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ). رجوع به هوشنگ شود.
کناره شدنلغتنامه دهخداکناره شدن . [ ک َ / ک ِ رَ / رِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دور شدن . برکنار گردیدن : و هوشهنگ که چهارم بطن بود از فرزندان او، ولی عهد گردانید و به مرگ خویش کناره شد. (
عقوللغتنامه دهخداعقول . [ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَقل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). خردها. دانشها. هوشها. رجوع به عقل شود : گفتم محاط باشد معقول عین اوگفتا بر او محیط نباشد عقول اگر