هوشعلغتنامه دهخداهوشع. [ ش َ ] (اِخ ) لغةً به معنی خداوند کمک کننده است . (از قاموس کتاب مقدس ). ابن الندیم نام او را مبدل «هویعبن بثیری » یا «بسیری » ضبط کرده است . (یادداشت مو
هوشعلغتنامه دهخداهوشع. [ش َ ] (اِخ ) پسر ایلیه و آخر ملوک اسرائیل است که نسبت به سایرین شرارتش کمتر بود. (قاموس کتاب مقدس ).
هوشازهلغتنامه دهخداهوشازه . [ زَ / زِ ] (اِ) به معنی هوشاز است که تشنگی اسبان و شتران باشد. (برهان ).
هوشازیدنلغتنامه دهخداهوشازیدن . [ دَ ] (مص ) به غایت تشنه شدن اسب و شتر و سایر حیوانات باشد. (برهان ). رجوع به هوشاز شود.
هوشازدهلغتنامه دهخداهوشازده . [ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) بسیار تشنه . عطشان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به هوشاز شود.
هوشازلغتنامه دهخداهوشاز. (اِ) تشنگی بهایم که به غایت رسیده باشد. (انجمن آرا) (برهان ). جهانگیری به این معنی آورده و رشیدی علاوه بر آن مصدر هوشازیدن و نعت هوشازده را هم آورده است
هوشازهلغتنامه دهخداهوشازه . [ زَ / زِ ] (اِ) به معنی هوشاز است که تشنگی اسبان و شتران باشد. (برهان ).
هوشازیدنلغتنامه دهخداهوشازیدن . [ دَ ] (مص ) به غایت تشنه شدن اسب و شتر و سایر حیوانات باشد. (برهان ). رجوع به هوشاز شود.
هوشازدهلغتنامه دهخداهوشازده . [ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) بسیار تشنه . عطشان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به هوشاز شود.