هوس کردنلغتنامه دهخداهوس کردن . [ هََ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) هوس داشتن . در هوس افتادن . خواستن . خواهانی و آرزو کردن : چنان به پای تو در مردن آرزومندم که زندگانی خویشم چنان هوس نکن
هوسدیکشنری عربی به فارسیديوانه کردن , فکر کسي را مختل کردن , ديوانگي , شور , شوق , ترک , شکاف , شيدايي , عشق , هيجان بي دليل وزياد , عقده روحي , فکر داءم , وسواس