هوسناکلغتنامه دهخداهوسناک . [ هََ وَ ] (ص مرکب ) بوالهوس . باهوس .هوسمند. خواهشمند و آرزومند. (آنندراج ). آرزومند و طالب و دارای هوی و هوس . (ناظم الاطباء) : گفتم آه آتشین بس کن ،
هوسناکفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. دارای هواوهوس.۲. چیزی که خواهش نفسانی را در انسان تحریک میکند.
هاسندهلغتنامه دهخداهاسنده . [ س َ دَ / دِ ] (نف ) هراسنده . ترسنده . بیم کننده . رجوع به هاسیدن شود.
هرسنگلغتنامه دهخداهرسنگ . [ هََ س َ ] (اِخ ) یکی از بلوکات لاریجان در جنوب رودخانه ٔ لار. (از مازندران و استرآباد رابینو ترجمه ٔ فارسی ص 66 و 67). رجوع به خرسنگ شود.
هوسناکلغتنامه دهخداهوسناک . [ هََ وَ ] (ص مرکب ) بوالهوس . باهوس .هوسمند. خواهشمند و آرزومند. (آنندراج ). آرزومند و طالب و دارای هوی و هوس . (ناظم الاطباء) : گفتم آه آتشین بس کن ،
تولعلغتنامه دهخداتولع. [ت َ وَل ْ ل ُ ] (ع مص ) حرص کردن و هوسناکی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). حریص و آزمند شدن . (ناظم الاطباء).