هوالغتنامه دهخداهوا. [ هََ ] (ع اِ) هواء. جسم لطیف و روان که گرداگرد زمین را فراگرفته وجانداران و گیاهان از آن تنفس می کنند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). ترکیبی از نیتروژن (ازت ) و
عارضلغتنامه دهخداعارض .[ رِ ] (ع ص ) عرض دهنده ٔ لشکر. شمارکننده ٔ لشکر. بخشی فوج یا سالار فوج . (غیاث اللغات ) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنکه سان سپاه دهد. آ
پیاله گردانلغتنامه دهخداپیاله گردان . [ ل َ / ل ِ گ َ ] (نف مرکب ) بدور درآورنده ٔ جام . صراحی گردان . می دهنده .آنکه با پیاله جمع را می دهد. ساقی . (مجموعه ٔ مترادفات ص 206) : هوا خما
اکسیژنفرهنگ انتشارات معین(اُ ژِ) [ فر. ] (اِ.) گازی است بی رنگ ، بی بو، بی طعم ، کمی سنگین تر از هوا. در ترکیب با هیدروژن تشکیل دهندة آب ها و 21% جّو است .
شنگللغتنامه دهخداشنگل . [ ش َ گ ُ ] (اِخ ) نام پادشاه هند که به مدد افراسیاب آمده بود. (برهان ). نام یکی از سلاطین هند. (ولف ). در شاهنامه نام یکی از شاهان هندوستان است که به مد
تأویل کردنلغتنامه دهخداتأویل کردن . [ ت َءْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیان کردن و شرح وتفسیر نمودن و ترجمه کردن . (ناظم الاطباء). توجیه . گرداندن کلمه یا سخن بدیگر معنی جز معنی ظاهر آن : و