هوالغتنامه دهخداهوا. [ هََ ] (ع اِ) هواء. جسم لطیف و روان که گرداگرد زمین را فراگرفته وجانداران و گیاهان از آن تنفس می کنند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). ترکیبی از نیتروژن (ازت ) و
مرغلغتنامه دهخدامرغ . [ م ُ ] (اِ) مطلق پرندگان ، و عربان آن را طیر خوانند. (از برهان ). هر طائر که بال و پر و منقار دارد. (غیاث ). مطلق طایر را گویند سوای کرمهای پردار و قدری
استحالةلغتنامه دهخدااستحالة. [ اِ ت ِ ل َ ] (ع مص ) استحالت . شدن و گشتن از جائی به جای دیگر. بگشتن . گردیدن . || از حالی به حالی گردیدن . از حال بگردیدن . (تاج المصادر بیهقی ) : ه