پهلوگاه ویژۀ اتوبوسbus bayواژههای مصوب فرهنگستانانشعاب یا قسمت عریضشدهای از راه که به اتوبوسها امکان میدهد، بدون اینکه مزاحم جریان شدآمد شوند، برای سوار شدن یا پیاده کردن مسافر توقف کنند متـ . پهلوگاه
نمای برونبرشcut away shot, cut awayواژههای مصوب فرهنگستاننمایی که جزو رویداد اصلی فیلم نیست، ولی به آن ارتباط دارد و همزمان با آن ارائه میشود
دور ازaway fromواژههای مصوب فرهنگستاندر آییننامة کالای خطرناک، اصطلاحی برای بیان فاصلة استقرار کالاهای مربوط به زیرگروههای مختلف از یکدیگر که معمولاً حدود 3 متر است
بُنبهاfly-away costواژههای مصوب فرهنگستانارزش هواگَرد بدون احتساب قطعات یدکی و هزینههای آموزش و پشتیبانی
هواییلغتنامه دهخداهوایی . [ هََ ] (اِخ ) هوائی . از شعرای قرن نهم و معاصر امیرعلیشیر بوده است . میرعلیشیرنویسد: مولانا هوایی انیس و جلیس مولانا مشرقی است و در نقاشی کاشی نیز صاحب وقوف است . در کتابت دست داشته ، اشعار خود را تذهیب و تحریر می کرده و به بهای ارزان می فروخته است و مردم به شوخی به
هواییلغتنامه دهخداهوایی . [ هََ ] (ص نسبی ) هوائی . منسوب به هوا.آنچه در هوا باشد یا به هوا تواند رفت : سالار سپاهان چو ملک شد به سپاهان برشد به هوا همچو یکی مرغ هوایی . منوچهری .- هوایی گشتن ؛ به هوا پریدن
هواییفرهنگ فارسی معین(هَ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) منسوب به هوا. 1 - دارای هوا، باددار. 2 - آن چه که در هوا جای گیرد یا جریان یابد. 3 - لطیف ، سبک . 4 - انتقال پذیر. 5 - لغو، بی هوده . 6 - بی قرار، بی ثبات . 7 - بیهوده گوی . 8 - عاشق . 9 - تیر آتشبازی . 10 - کبود، لاجوردی . 11 - درآمد یا حاصلی که از جای غیرمعین رسد.
رزق هواییلغتنامه دهخدارزق هوایی . [ رِ ق ِ هََ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روزی غیرمترقب که بی توسط اسباب برسد. (آنندراج ) : که مشتی طفل از آن رزق هوایی شوند آسوده از انگشت خایی .طالب آملی (از آنندراج ).
دوهواییلغتنامه دهخدادوهوایی . [ دُ هََ ] (حامص مرکب ) اختلاف و دو تیرگی . دو دستگی . خصومت . چگونگی آنکه دو هوایا خواهش مختلف دارد. (یادداشت مؤلف ) : خاقانیا چه مژده دهی کز سواد ملک یکباره فتنه ٔ دوهوایی فرونشست . خاقانی .عقل و عقد ج
هفت حرف هواییلغتنامه دهخداهفت حرف هوایی . [ هََ ح َ ف ِ هََ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بای ابجد و واو و یای حطی و نون و صاد بی نقطه و تای قرشت و ضاد نقطه دار. (برهان ).
هواییلغتنامه دهخداهوایی . [ هََ ] (اِخ ) هوائی . از شعرای قرن نهم و معاصر امیرعلیشیر بوده است . میرعلیشیرنویسد: مولانا هوایی انیس و جلیس مولانا مشرقی است و در نقاشی کاشی نیز صاحب وقوف است . در کتابت دست داشته ، اشعار خود را تذهیب و تحریر می کرده و به بهای ارزان می فروخته است و مردم به شوخی به
هواییلغتنامه دهخداهوایی . [ هََ ] (ص نسبی ) هوائی . منسوب به هوا.آنچه در هوا باشد یا به هوا تواند رفت : سالار سپاهان چو ملک شد به سپاهان برشد به هوا همچو یکی مرغ هوایی . منوچهری .- هوایی گشتن ؛ به هوا پریدن