هواناوhovercraftواژههای مصوب فرهنگستانشناوری که با اِعمال فشار پایینسوی هوا خود را در فاصلۀ کمی در بالای سطح آب یا زمین نگه میدارد
غمیملغتنامه دهخداغمیم . [ غ ُ م َ ] (اِخ ) رودباری است به دیار حنظله . (منتهی الارب ). وادیی است در دیار حنظله از بنی تمیم ، شبیب بن برصاء گوید : الم تر أن الحی فرق بینهم نوی ب
طياردیکشنری عربی به فارسیهوانورد , خلبان , جريان , رايج , جاري , رهبر , ليدر , خلبان هواپيما , راننده کشتي , اسباب تنظيم وميزان کردن چيزي , پيلوت , چراغ راهنما , رهبري کردن , خلباني کرد
هوانوردلغتنامه دهخداهوانورد. [ هََ ن َ وَ ] (نف مرکب ) طی کننده ٔ هوا. خلبان . راننده ٔ هواپیما. رجوع به فضانورد شود.
هوانوردیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ] هوانوردی، پرواز، هوابرد ارودینامیک، آئرودینامیک، علوم موشک، بالیستیک مافوق صوت، سوپرسونیک، دیوار صوتی، علم صدا صعود فرود، سقوط پرندگان شیرجه، پرش،