هواملغتنامه دهخداهوام . [ هََ وام م ] (ع اِ) ج ِ هامَّة. (منتهی الارب ). به معنی حشرات الارض مثل مار وکژدم و راسو و مور و هر خزنده و گزنده است . (غیاث ).در فارسی به تخفیف هم به
حواملغتنامه دهخداحوام . [ ح ِ ] (ع مص ) حیام . حوم . قصد کارکردن . (منتهی الارب ). آهنگ کردن . رجوع به حوم شود.
هوامیلغتنامه دهخداهوامی . [ هََ ] (ع ص ، اِ) هوامی الابل ؛ شتران گم شده در چراگاه . (منتهی الارب ). رجوع به هوافی شود.
هوامغناسنجی تفکیکبالاhigh-resolution aeromagneticsواژههای مصوب فرهنگستانمغناطیسسنجیِ هواییِ پردقت با بهکارگیری مغناطیسسنجهای بسیار حساس (0/001 تا 0/005 نانوتسلا) در ارتفاع کم (80 تا 150 متر) و خطهای پروازی نزدیکبههم (100 تا
هوامغناطیسaeromagneticsواژههای مصوب فرهنگستاندانش بررسی سرشتیهای مغناطیسی زمین بر پایة اندازهگیریهای هوایی
هوامفصلنگاریpneumarthrography, air arthrographyواژههای مصوب فرهنگستانپرتونگاری مفصل بعد از تزریق هوا یا گاز
هوامیلغتنامه دهخداهوامی . [ هََ ] (ع ص ، اِ) هوامی الابل ؛ شتران گم شده در چراگاه . (منتهی الارب ). رجوع به هوافی شود.
الگوی پروازflight patternواژههای مصوب فرهنگستانطرح پروازی که در برداشت هوامغناطیسی یا هر کاوش ژئوفیزیکی هوابُرد به کار میرود
شقذانلغتنامه دهخداشقذان .[ ش ِ ] (ع اِ) حشرات الارض و هوام و جانوران ریزه ٔ زمینی . || جانوران خزنده و گزنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || گرگ