حواءةلغتنامه دهخداحواءة. [ ح ُوْ وا ءَ ] (ع اِ) یکی حواء و آن گیاهی است که بزمین می چسبد. (اقرب الموارد). گیاهی است چسبنده بزمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به حواء شود
هوايةدیکشنری عربی به فارسیکار فرعي , کار جزيي , مشغوليت , سرگرمي , کار , حرفه , کسب , اسب کوچک اندام , مشغوليات , کار ذوقي , کاري که کسي بدان عشق وعلا قه دارد
هواکةلغتنامه دهخداهواکة. [ هََوْ وا ک َ ] (ع ص ) بوی بد. (منتهی الارب ). || مؤنث هواک . (اقرب الموارد). رجوع به هواک شود.