هواشیدphotometeorواژههای مصوب فرهنگستانپدیدهای هالهای به شکل حلقه یا کمان یا ستون یا لکۀ روشن حاصل از شکست یا بازتاب نور بهوسیلۀ بلورهای یخ معلق در جوّ
هراشیدنلغتنامه دهخداهراشیدن . [ هََ دَ ] (مص ) شکوفه افتادن کسی را. قی کردن . استفراغ کردن . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به هراش شود.
هواسیدنلغتنامه دهخداهواسیدن . [ هََ دَ ] (مص ) سوختن از بی آبی و تشنگی . (یادداشت مؤلف ). || پژمرده و گندمگون شدن . کم خون گردیدن چنانکه لب از بیماری . (یادداشت مؤلف ).
هواسیدهلغتنامه دهخداهواسیده . [ هََ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) لبی را گویند که خون آن کم شده و خشک گردیده و گندمگون شده باشد. (برهان ).
هراشیدنلغتنامه دهخداهراشیدن . [ هََ دَ ] (مص ) شکوفه افتادن کسی را. قی کردن . استفراغ کردن . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به هراش شود.
هواسیدنلغتنامه دهخداهواسیدن . [ هََ دَ ] (مص ) سوختن از بی آبی و تشنگی . (یادداشت مؤلف ). || پژمرده و گندمگون شدن . کم خون گردیدن چنانکه لب از بیماری . (یادداشت مؤلف ).
هواسیدهلغتنامه دهخداهواسیده . [ هََ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) لبی را گویند که خون آن کم شده و خشک گردیده و گندمگون شده باشد. (برهان ).