هواجولغتنامه دهخداهواجو. [ هََ ](نف مرکب ) کام جو. (یادداشت بخط مؤلف ) : نگارا تا تو باشی مانده در راه هواجوی تو باشد مانده در چاه . فخرالدین اسعد.رجوع به هواجوی شود.
هوازیویaerobiosisواژههای مصوب فرهنگستان1. حیات در محیط دارای مولکول اکسیژن 2. وضعیت یا حالتی که در آن اکسیژن وجود دارد
بیهوازیویanaerobiosisواژههای مصوب فرهنگستان1. حیات در غیاب مولکول اکسیژن 2. نبود کامل یا کمبود اکسیژن به شکل گاز یا محلول در محیط
واجفلغتنامه دهخداواجف . [ ج ِ ] (ع ص ) بی آرام . طپان . (آنندراج ). مضطرب : قلب ُ واجف ؛ یعنی دل مضطرب . (از اقرب الموارد). دل باتپش هراسان ، مضطرب . (ناظم الاطباء). وَجّاف . (المنجد). طپنده . لرزنده . و رجوع به وجف شود.