هواجرلغتنامه دهخداهواجر. [ هََ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ هاجرة، به معنی هجر، قطع. هاجرة از مصدرهای سماعی است مثل عافیة و عاقبة. (از اقرب الموارد) : بسبب احتدام هواجربه معسکر جناشک تحویل ک
حواجرلغتنامه دهخداحواجر. [ ح َ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ حَجَرة،ناحیه ٔ سرای . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به حجرة شود.
احتداملغتنامه دهخدااحتدام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اشتداد حرارت . سخت گرم شدن . گرمای سخت : بسبب احتدام هواجر هوا بمعسکر چناشک تحویل کرده بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). مجدالدوله از احت
ظهائرلغتنامه دهخداظهائر. [ ظَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ ظهیرة. (منتهی الارب ). ج ِ ظهارة. (مهذب الاسماء) : اهل تمیز در هواجر این حرقت و ظهایر این مشقت در ظل ظلیل او اکتنان ساخته اند. (ترجم
هاجرةلغتنامه دهخداهاجرة.[ ج ِ رَ ] (ع مص ) هاجرة از مصادری است که بر وزن فاعلة آمده اند، مانند: عاقبة، کاذبة و عافیة. ج ، هاجرات ، هواجر: اذا ماشئت نالک هاجراتی . (اقرب الموارد).
ابوالهیجاءلغتنامه دهخداابوالهیجاء. [ اَ بُل ْ هََ ] (اِخ ) شهفیروزبن شعیب عبدالسیدبن منصور اصفهانی . یاقوت گوید: او ادیبی فاضل و شاعر و در نظم و نثر مجید بود. وی ادب از ابی جعفرمحمدبن
سبوحةلغتنامه دهخداسبوحة. [ س َ ح َ ] (اِخ ) نام وادیی است که از نخله ٔیمانیه به بستان بن سامر عامر متصل میشود. (معجم البلدان ). وادیی است بعرفات . (منتهی الارب ) : قلت له یوماً ب