هنگاملغتنامه دهخداهنگام . [ هََ ] (اِ) درپارسی باستان هَنْگام َ، ارمنی اَنْگَم . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). وقت و زمان و گاه . (برهان ) : ای دریغ آن حر هنگام سخا حاتم وش ای دریغ آن
هنگامفرهنگ مترادف و متضاداثنا، خلال، دم، دوره، زمان، ساعت، فصل، مدت، موسم، موعد، موقع، میقات، نوبت، وقت
هنگاملغتنامه دهخداهنگام . [ هََ ] (اِخ ) جزیره ای است از بخش قشم شهرستان بندرعباس . دارای 78 تن سکنه و آب آن ازچاه و باران است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
چپ کردنلغتنامه دهخداچپ کردن . [ چ َ ک َ دَ ] (مص مرکب )بجانب چپ رفتن . از سوی چپ حرکت کردن . || چپ کردن راه ؛ کنایه از بی اعتنایی کردن : راه چپ کرد حریفانه بهار از چمنم غنچه ماندم
راه چپ کردنلغتنامه دهخداراه چپ کردن . [ چ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راه متعارف را گذاشتن و براه دیگر رفتن . (بهار عجم ). راه کج کردن . از راه غیرمتعارف رفتن بمنظور فریب دادن دشمن : راه چپ
جعفرلغتنامه دهخداجعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمد (المعتصم باﷲ)بن هارون الرشید، مکنی به ابوالفضل و مشهور به المتوکل علی اﷲ (206 - 247 هَ . ق .) خلیفه ٔ عباسی که در بغداد متولد
چپفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. [مقابلِ راست] آنچه در طرف چپ باشد؛ طرف دست چپ.۲. ناراست.۳. واژگون؛ چپه.۴. لوچ؛ احول.۵. کسی که بیشتر با دست چپ کار میکند. چپ افتادن: (مصدر لازم) [عامیانه، م