هنودلغتنامه دهخداهنود. [ هَُ ] (ع اِ) ج ِ هند. (منتهی الارب ). ج ِ هندی . (یادداشت مؤلف ) : پیل اندر خانه ٔتاریک بودعرضه را آورده بودندش هنود.مولوی .
هبودلغتنامه دهخداهبود. [ هََ ب ْ بو ] (اِخ ) نام آبی است . (معجم البلدان ) (معجم متن اللغة) (منتهی الارب ). و آن را هبابید نیز گویند. (منتهی الارب ) (معجم متن اللغة). این کلمه ر
هبودلغتنامه دهخداهبود. [ هََ ب ْ بو ] (اِخ ) نام اسبی است از بنی قریع. (معجم البلدان ). اسبی است عمروبن جعد را. (منتهی الارب ).
هبودلغتنامه دهخداهبود. [ هََ ب ْ بو ] (اِخ ) نام جایی است در بلاد بنی تمیم . (معجم البلدان ). جایی است در بلاد بنی تمیم یا بنی نمیر. (معجم متن اللغة). موضعی است در بلاد بنی نمیر
راملغتنامه دهخدارام . (اِخ ) به اعتقاد هنود یکی از نامهای خداوند جل جلاله باشد و رام رام مثل اﷲاﷲ مستعمل است . (آنندراج ) (انجمن آراء). بهندی نام خدای بزرگ است جل جلاله . (برها
کهارلغتنامه دهخداکهار. [ ک َ ] (اِخ ) قومی از هنود که پالکی یا تخت و امثال آن را بردارد، و فارسیان به تشدید استعمال نمایند. (آنندراج ) : تا کرده رو بر پالکی کرده ست جا در پالکی
بنارسلغتنامه دهخدابنارس .[ ب َ رَ ] (اِخ ) نام شهری است در هندوستان و آن معبد سترگ هنود است . (از آنندراج ). شهری است در جنوب شرقی اوتارپرادش هند بر ساحل چپ رود گنگ . دارای 35578
چشمه شیرینلغتنامه دهخداچشمه شیرین . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هنود معینی بخش بدره ٔ شهرستان ایلام که در 106 هزارگزی خاور ایلام ، کنار راه مالرو صمیره واقع است . کوهستانی و
تانیشرلغتنامه دهخداتانیشر. (اِخ ) یکی از شهرهای مهم هند که بت موسوم به «چکرسوان » در آن بود و نزد هنود مقدس محسوب میشد. رجوع به «تانیسر» و ماللهند بیرونی ص 56، 97، 100، 152، 153،