حنشلغتنامه دهخداحنش . [ ح َ ] (ع مص ) راندن . طرد کردن . (اقرب الموارد). || بازگردانیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || واداشتن . (اقرب الموارد). || شکار کرد
حنشلغتنامه دهخداحنش . [ ح َ ن َ ] (ع اِ) مگس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مار. (منتهی الارب )(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). || افعی . || هر آنچه او را صید
هنشکلغتنامه دهخداهنشک . [ هََ ن ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بافق شهرستان یزد. دارای 81 تن سکنه ، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و برنج و کار دستی زنان آنجا کرباس بافی است .
هنشگلغتنامه دهخداهنشگ . [ هَِ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده . دارای 194تن سکنه ، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله ، حبوب ، انار و انجیر است . (از فر
هنشکلغتنامه دهخداهنشک . [ هََ ن ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بافق شهرستان یزد. دارای 81 تن سکنه ، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و برنج و کار دستی زنان آنجا کرباس بافی است .
هنشگلغتنامه دهخداهنشگ . [ هَِ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده . دارای 194تن سکنه ، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله ، حبوب ، انار و انجیر است . (از فر
هنشینلغتنامه دهخداهنشین . [ هََ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت . دارای یک خانوار سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
هنشکواژهنامه آزادهنشک . [ هََ ن ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بافق شهرستان یزد. دارای 81 تن سکنه ، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و برنج و کار دستی زنان آنجا کرباس بافی است .