هنسواژهنامه آزادهنس به لری یعنی نفس و هنه و نیز انه و هناسه همه معنی نفس میدهند به فرانسه henir نفس ستور و دمیدن اسب از بینی أش است که همین کلمه را دارد در فارسی هم هن و هن به
حنثلغتنامه دهخداحنث . [ ح ِ ] (ع اِ) بزه ٔ بزرگ . (دهار). بزه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). اثم . (اقرب الموارد). ذنب . (اقرب الموارد) : و کانوا یصرون علی الح
حنسلغتنامه دهخداحنس . [ ح َ ن َ ] (ع مص ) لازم گرفتن میان معرکه را از شجاعت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
حنسلغتنامه دهخداحنس . [ح ُ ن ُ ] (ع اِ) پرهیزگاران متقی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و در اقرب الموارد بسکون نون آمده است .
مروسکmuppetواژههای مصوب فرهنگستانعروسکی که جیم هنسن در اواسط قرن بیستم آن را ابداع کرد و ویژگی آن استفاده از اسفنج و طراحی و ساختار مبالغهآمیز است
پورنلغتنامه دهخداپورن . [ ن َ ] (اِخ ) و اما نهرنلن بر تامران هنسمارگ سموهک پورن گذرد و ایشان همگی صلحاء و پاکان از شرّند. (ماللهند بیرونی ص 131).
اصابع صفرلغتنامه دهخدااصابع صفر. [ اَ ب ِ ع ِ ص ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بیخ گیاهی است به شکل کف دست . (قطر المحیط) (اقرب الموارد). گیاهی است بر شکل کف دست ، جنون و سم را نفع دهد.
سبعالارضلغتنامه دهخداسبعالارض . [ س َ عُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) پرسیاوشان . (منتهی الارب ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). پرسیاوشان . سنبل . عربی آن کزبرة البئر، هندی آن راج هنس و کرچاه درنکوث