هنر جنبشیkinetic artواژههای مصوب فرهنگستانهنری که خود یا آثار خلقشده در آن دارای حرکت یا القاءکنندۀ حرکت است
رنسانسلغتنامه دهخدارنسانس . [ رُ ن ِ سا ] (فرانسوی ، اِ) احیاء. بازگشت به زندگی . اعاده ٔ حیات . تولد جدید.تجدید حیات . || (اِخ ) اصطلاحاً، بطور خاص دوره ٔ تجدد و جنبشی را گویند ک
فردلغتنامه دهخدافرد. [ ف َ ] (ع ص ) تنها. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). متفرد. (اقرب الموارد). منفرد و مجرد. (ناظم الاطباء) : لاجرم تن آسان وفرد می باشد و روزگار کرانه می
صلیبیلغتنامه دهخداصلیبی . [ ص َ ] (اِخ ) (جنگهای ...) نام جنگهائی که در قرن یازدهم میلادی بین مسلمانان و مسیحیان درگرفت و چون همه ٔ مسیحیان از ملت های مختلف در این جنگ شرکت داشتن
غروری کاشیلغتنامه دهخداغروری کاشی . [ غ ُ ی ِ ] (اِخ ) یا میر غروری .نصرآبادی در تذکره ٔ خود گوید. (ج 2 ص 291): سید عزیزی بود. به هند رفت و در آنجا درگذشت . شعرش این است :چو عکسی که د
نشست داشتنلغتنامه دهخدانشست داشتن . [ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) نشسته بودن . حضور داشتن : ندانی که پیش که داری نشست بر شاه منشین و منمای دست .فردوسی . || سکونت داشتن . مقیم بودن . اقام