هندوبارلغتنامه دهخداهندوبار. [ هَِ ] (اِخ ) از: هندو + بار (پساوند مکان ). کشور هندوان . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). هندوستان . (برهان ). جای هندوها : به خاتم تو که دریاش در کمرگاه
هندوارکلغتنامه دهخداهندوارک . [ هَِ دِرَ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان سبزوار. دارای 30 تن سکنه ، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله ،بنشن و زیره است . (از فرهنگ جغرافیایی
هندباریلغتنامه دهخداهندباری . [ هَِ ] (ص نسبی ) هندی . از هند. مربوط به هند : فرمود تا از هندباری فرجی ساختند. در آن ولایت جامه ٔ هندباری اهل عزا می پوشیدند. (مناقب العارفین ).چو م
هندواروپاییفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهمردمی از نژاد سفید که از هند تا اقصی نقاط اروپا پراکنده شدهاند و آنها را به هشت شعبۀ آریایی، یونان و مقدونی، ارمنی، آلبانی، ایتالیایی، سلتی، ژرمنی، لیتوانی و
هندآبادلغتنامه دهخداهندآباد. [ هَِ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. دارای 67 تن سکنه ، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
بارفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهساحل؛ کنار؛ جای انبوهی و بسیاریِ چیزی: جویبار، دریابار، رودبار، زنگبار، هندوبار.
گرم رولغتنامه دهخداگرم رو. [ گ َ رَ / رُ ] (نف مرکب ) شتاب رو. (رشیدی ). تعجیل و شتاب کننده . (برهان ). تیزرو. (آنندراج ). آنکه بشتاب رود : اگر دیر شد گرم رو باش و چست ز دیرآمدن غ
یمنلغتنامه دهخدایمن . [ ی ُ ] (ع اِمص ) نیک بختی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خجستگی . (دهار). میمنت . ج ،میامن . (ناظم الاطباء). مبارکی . (آنندراج ). نیک فالی . خوش اغوری
اسم مکانلغتنامه دهخدااسم مکان . [ اِ م ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسم مکان ، اسمی است که دال بر مکان و محل باشد. در فارسی برای ساختن اسم مکان یکی از ادات ذیل را افزایند:1- گاه
یمینلغتنامه دهخدایمین . [ ی َ ] (ع اِ) سوی راست ، خلاف یسار. ج ، اَیْمُن ، ایمان . جج ، ایامن ، ایامین . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دست راست از سویها. (یادداشت