391 مدخل
effect, impact, impression, influence, lineament, Mark, sway
(هَ یِ) (اِمص .) تأثیر، اثر.
هنایش .[ هَِ ی ِ ] (اِ) تأثیر و اثر داده شده . (برهان ).
(هَ یِ)(اِ) اثری که بر کسی یا چیزی گذاشته شود و باقی مانَد.
instrumental
ineffective, ineffectual, inert
گندم بو داده
اجتماع , کونجرس ، اِجْتِماعُ
اِجْتِماعٌ عامٌّ
Ikhanaton
هنایش، کارای
یادمان، یادواره، هنایش، نوزند، نوشته، نشانه، کارآی
هایش، پذیرش
همایش
همایش ها، گفتگو، مشاوره، مذاکره، کنگاش، همرایزنی، محاوره، مفاوضه