هُمُفرهنگ واژگان قرآنآنها (در اصل ميم آن ساکن بوده که در عباراتي نظير "فَهُمُ ﭐلْخَالِدُونَ "به دليل رسيدن دو ساکن به هم حرکت گرفته است)
اگرچندلغتنامه دهخدااگرچند. [ اَ گ َ چ َ ] (حرف ربط مرکب ) مرکب از «اگر» و «چند». (مؤید الفضلاء). کلمه ٔ شرط و علاقه . (ناظم الاطباء) : اگرچند جان و تن ما گدازی وگر چند دین و دل م
دل سوزهلغتنامه دهخدادل سوزه . [ دِ زَ / زِ ] (نف مرکب ) دل سوزنده . سوزنده ٔ دل . آنکه دلش بر حال دیگران بسوزد. مشفق . مهربان : اگر کرامت و دلسوزیی کنی ، چه عجب که باد عالمت از دوس
گداختنلغتنامه دهخداگداختن . [ گ ُ ت َ ] (مص ) آب کردن . ذوب کردن . حل کردن میعان فلزی یا برف و یخ بوسیله ٔ حرارت . مَیع. تَمَیﱡع: فِتنَه ؛ گداختن و در آتش انداختن سیم و زر جهت امت
چکانیدنلغتنامه دهخداچکانیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) متعدی چکیدن . چکیدن کنانیدن (؟) و قطره قطره ریختن . (ناظم الاطباء). مایعاتی چون داروی چشم و نظایر آن را در چشم و گوش و غیره قطره قطره
شمعلغتنامه دهخداشمع. [ ش َم ْ / ش َ م َ ] (ع اِ) موم شمع (و آن مولد است ). (منتهی الارب ). موم عسل که از آن برای روشنایی استفاده کنند. (از اقرب الموارد). موم . (ناظم الاطباء) (