هم چرالغتنامه دهخداهم چرا. [ هََ چ ِ ] (جمله ٔ ناقص ) در تداول ، هنگامی که پاسخ «چرا» را نخواهند گفت ، گویند «هم چرا» مانند «محض ارا».
هم چرالغتنامه دهخداهم چرا. [ هََ چ َ ] (ص مرکب ) دو حیوان که با هم در یک جا چرا کنند و به هم آسیب نرسانند : ز عدل شاه چنان ایمنی گرفته جهان که گرگ با بره خواهند هم چرا دیدن .سوزنی
همراهگویش اصفهانی تکیه ای: hamrâh طاری: hamrah طامه ای: hamrâh طرقی: hamrah کشه ای: dombâl نطنزی: hamrâh
هملغتنامه دهخداهم . [ هََ ] (حرف ربط، ق ) به معنی نیز که به عربی ایضاً گویند. (برهان ). لفظ فارسی است مرادف نیز. صاحب بهار عجم نوشته که فرق در لفظ «نیز» و لفظ «هم » این است که
سنگداغلغتنامه دهخداسنگداغ . [ س َ ] (اِ مرکب ) سنگی که داغ کرده در آب یا بچیزی دیگر اندازند تا کثافت آن ببرد. (آنندراج ). || (ص مرکب ) آبی که سنگ تافته در آن انداخته باشند. (ناظم
برهلغتنامه دهخدابره . [ ب َ رَ / رِ / ب َرْ رَ / رِ ] (اِ) بچه ٔ گوسفند که آنرا به عربی حمل خوانند. (برهان ). بچه ٔ گوسپند و آهو. (آنندراج ). در تداول گناباد خراسان گوسپند خردس
مراعاةلغتنامه دهخدامراعاة. [ م ُ ] (ع مص ) (از «ر ع ی ») به نیک نظر نگریستن کسی را. (منتهی الارب ). با نظر مساعد و خوب در کار و حق کسی نگریستن . منه : مراعاة الحقوق . (از متن اللغ
گوهرلغتنامه دهخداگوهر.[ گ َ / گُو هََ ] (اِ) مروارید است که به عربی لؤلؤ خوانند و مطلق جواهر را نیز گفته اند. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (بهار عجم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ف