هم پیمانیلغتنامه دهخداهم پیمانی . [ هََ پ َ / پ ِ ] (حامص مرکب ) هم پیمان شدن . بر سر کاری با یکدیگر عهد بستن .
همپیمایی کردنcar-pool 3واژههای مصوب فرهنگستاناستفادۀ نوبتی گروهی از افراد از وسایل نقلیۀ هریک از آنها برای رفتوآمد به محلی مشترک
برنامۀ همپیماییcar pool 1واژههای مصوب فرهنگستانبرنامهای که در آن افراد برای رفتوآمد به محلی مشترک از خودروِ یکی از افراد گروه استفاده کنند
گروه همپیماییcar pool 2واژههای مصوب فرهنگستانگروهی از افراد که برای رفتوبرگشت به محلی مشترک هر بار از خودروِ یکی از افراد گروه استفاده کنند
خطلغتنامه دهخداخط. [ خ َطط ] (ع مص ) گائیدن زن رابجماع خط. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خط المراءة خطا. (منتهی الارب ). || کم و اندک خوردن . (منتهی
خوردنلغتنامه دهخداخوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص ) از گلو فرودادن و بلعیدن غذا و طعام و جز آن . (ناظم الاطباء). اوباریدن . بلع کردن . اکل . تناول . جاویدن چیزی جامد. (یادداشت مو
ماشینلغتنامه دهخداماشین . (فرانسوی ، اِ) مجموعه ٔ قطعات و ابزارهائی که برای ایجاد نیرو یا تولید چیزی تعبیه کنند. (از لاروس ).- ماشین برش ؛ (اصطلاح صحافی ) دستگاهی که بدان کناره
دورلغتنامه دهخدادور. [ دَ ] (ع اِمص ) گردش . (ناظم الاطباء). حرکت . (اقرب الموارد). گردش چون دور جهان و دور فلک . (آنندراج ). دوران . گردگردی . چرخش . گردانی . (یادداشت مؤلف )
مهرگانلغتنامه دهخدامهرگان . [ م ِ رَ / رِ / رْ ] (اِ) مهر و محبت پیوستن . (برهان ). مهر و محبت و دوستی . (ناظم الاطباء). || نام روز شانزدهم از هر ماه . (برهان ). روز مهر از ماه مه